خلاصه داستان: ناتالی پرستار جوانی است که در مراقبت های آسایشگاهی تخصص دارد. او پرستاری خانم سوزی میر همسر دانکن میر (اندی گارسیا) را که مبتلا به بیماری مهلکی است به عهده می گیرد و به منزل آن ها می رود. در آن جا دانکن دست به هرکاری می زند تا زن بیمارش را شاد کند. او که در جوانی سوار بر یک چرخ و فلک از سوزی خواستگاری کرده بود تصمیم می گیرد در حیاط خانه اش چرخ و فلکی نصب کند...
خلاصه داستان: داود، بهیار مجرب بیمارستانی است که بیماران مبتلا به مرگ را احیاء میکند. اینک مرگ به سراغ او آمده و از طرفی شوهر همسر سابق او نیز به مرگ محکوم شده است.
خلاصه داستان: بتمن پس از یک غیبت ده ساله بازگشته است در حالی که مقامات میخواهند او را دستگیر کنند بتمن در پی متوقف کردن مردی که قرار است به بانک فدرال دستبرد بزند است…
خلاصه داستان: یک اشتباه در تحویل ظروف غذا در بمبئی موجب می شود یک زن خانه دارد جوان با مردی سالخورده که در اواخر زندگی خود قرار دارد آشنا شوند. آنها با استفاده از فرستادن نوشته ها از طریق ظروف غذا با هم ارتباط برقرار می کنند و...
خلاصه داستان: پیش از نابودی سیارهای بزرگ در دورافتادهترین نقاط کیهان، یک کودک فرازمینی از آنجا به سیاره زمین فرستاده میشود. این کودک توسط یک زوج مزرعهدار ساکن ایالت کانزاس پرورش مییابد. تا اینکه پس از گذشت سالها، دشمنی قدیمی برای پیدا کردن او عازم سیاره زمین میشود و…
خلاصه داستان: فیلم دربارهٔ زندگی طبقه مرفه و روابط پیچیده انسانی و چالشهایی که تحت تاثیر ورود تکنولوژی و شبکههای اجتماعی مجازی در آن ایجاد می شود قرار دارد.
خلاصه داستان: فیلم داستانی غیرخطی دارد و از تعدادی داستانک با شیوهٔ روایت زمان مدور تشکیل شده است. پیرنگ اصلی فیلم این است: چند دانشجوی دختر و پسر برای شرکت در جشن بادبادک بازی به شمال کشور رفتهاند. در همسایگی کمپ کوچک آنها کلبه-رستورانی قرار دارد که سه مرد ساکن آن هستند. رستوران به گوشت احتیاج دارد و جز این جوانها شکاری در آن اطراف نیست.
خلاصه داستان: مردی مرموز که در سرتاسر شهر کلمبو سریلانکا بمبگذاری کرده است ، تهدید به منفجر کردن بمبها میکند ، مگر اینکه آنها زندانیها را آزاد کنند و…
خلاصه داستان: بگذار به ضرب شمشیر یک دلاور از پا درآیم، پولاد در قلب و لبخند بر لب. زمانی چنین گفته بودم، ولی تقدیر چه بازی ها که ندارد، میدان جنگ من فاضلاب گند خیابان بود و خصم من یک گاری با باری هیزم. بسیار منطقی است، من همه چیزم را از دست داده ام، حتی مردنم را...
خلاصه داستان: مریم و رضا با آدمهای دیگر فرق دارند، آن هم نه یک فرق ساده، بلکه بسیار بزرگ و آنها باید تلاش کنند تا به دیگران ثابت کنند این تفاوت بزرگ را با معجزه عشق حل کردهاند.
خلاصه داستان: هواپیماهای بدون سرنشین مهاجر که از روی زمین کنترل میشود جهت انجام عملیاتی شناسایی در پشت خطوط دشمن به کار گرفته میشوند. بهدلیل برد محدود دستگاه کنترل، خلبانان در دو ایستگاه مقابل، رودرروی هم و در خطوط دشمن مستقر میشوند. خلبانی که به خطوط دشمن نفوذ کرده، در حالی که با دشمن درگیر میشود، با مهارت عملیات شناسایی را انجام میدهد و هواپیما را در هوا تحویل خلبان دوم میدهد. در حالی که خود در آخرین لحظات کشته میشود.
خلاصه داستان: در اواخر قرن بیست و یکم زمین به دلیل آلودگی و جمعیت بسیار زیاد رو به نابودی میرود و تا سال ۲۱۵۴ ثروتمندان زمین را ترک کرده در یک اقامتگاه فضایی بسیار بزرگ و مصنوعی به نام الیسیوم زندگی می کنند که در مداری به دور زمین میچرخد و از روی زمین قابل مشاهده است . این شهر یا اقامتگاه از لحاظ تکنولوژی بسیار پیشرفته است. زمین تبدیل به یک ویرانه شده و مردم امکانات درمانی و رفاهی زیادی ندارند. مکس ( مت دیمون) در زمین زندگی می کند و در یک کارخانه ربات سازی که متعلق به یکی از شهروندان الیسیوم است کار میکند. مکس در هنگام کار در کارخانه رباتسازی به طور اتفاقی در معرض رادیواکتیو شدشد قرار می گیرد و به او گفته میشود که فقط 5 روز بیشتر زنده خواهد ماند، تنها راه علاج او دستگاهی پیشرفته است، چیزی مانند «اتاقک شفا بخش» که قادر به درمان همه بیماریها و حتی بازسازی بافتهای آسیب دیده است. این دستگاه فقط برای ساکنان الیسیوم است و حالا او برای اینکه درمان شود چاره ای جز رفتن به الیسیوم ندارد.
خلاصه داستان: جوکر به همراه لکس سعی دارد که به یکباره دنیا را نابود کنند. حالا همه چیز به بتمن، سوپرمن و عدالت جویان بستگی دارد تا مانع این کار شوند و…
خلاصه داستان: انیمیشن دیگو در جنگل بارانی به صورت آموزش محور ساخته شده و در بخشهای مختلف قصد داره تا چیزهای جدیدی در مورد حیوانات، طبیعت و موارد مربوط به آنها رو آموزش بدهد.
خلاصه داستان: داستان پسربچهای هفت ساله به اسم الفی هست. ماجرا از روزی شروع میشه که الفی با استفاده از یک دوربین چشمی مردمی رو میبینه که سگهایشان را برای گردش به پارک آوردند و او هم دلش میخواهد.
خلاصه داستان: علی مشرقی نویسنده داستانهای کوتاه به اتهام قتل همسرش بازداشت می شود. او باید برای اثبات بی گناهی اش شاهدی را به دادگاه بیاورد و شاهد، زنی است به نام مریم شکوهی که حاضر نمی شود به دادگاه بیاید ولی مشرقی سعی می کند به زن نزدیک شود…