خلاصه داستان: محمدجواد حلیمی کارمند ساده دولت، پس از سالها اجاره نشینی با زدن از نان شب خانواده اش آلونکی در حاشیه پایتخت به نام هرت آباد دست و پا میکند. در شب دوم سکونت دزد به خانه آنها میزند که حلیمی وی را دستگیر میکند و...
خلاصه داستان: پدر و مادر چهار برادر در بمباران شهرستان کشته میشوند و هیچ اثری از جنازهشان بدست نمیآید. چهار پسر آنها، هادی (کارگردان سینما)، جعفر (پزشک)، حسن (مهندس) و جلال (دلال) راهی شهر زادگاهشان شده و در آنجا با خانهٔ ویران شدهشان روبرو میشوند.
خلاصه داستان: سالواتوره توتو کودکی عاشق فیلم و سینماست. تنها تفریح او رفتن به سینما و بازی با نگاتیوهاست. این موضوع باعث شکل گیری رابطهای عمیق بین او و آلفردو آپاراتچی تنهای سینما پارادیزو، میشود.
خلاصه داستان: آذر و محمد كه دختر عمو و پسرعمو هستند با هم ازدواج می كنند. والدین آنها مشتاق به دیدن نوه خود هستند. فرزند اول و دوم زوج جوان قبل از تولد می میرد و آنها چاره را در آن می بینند تا برای بچه دار شدن متاركه كنند و هر یك با شخص دیگری ازدواج كند. مادر محمد دختری برای پسرش پیدا می كند اما آذر كه خیال ازدواج ندارد دختركی را به فرزندی می پذیرد كه والدینش در بمباران شهر از بین رفته اند. در شب ازدواج محمد، آذر و دخترك نیز دعوت می شوند دخترك ندانسته مراسم را به هم می زند و با حركات بچه گانه خود آذر و محمد را دوباره به هم می رساند.