جشن کشتن خوک در مزرعه قدیمی، سنتی است که کارل هر سال با اشتیاق منتظرش میماند. این تنها فرصتی است که همه اعضای خانواده دور هم جمع میشوند، خوش میگذرانند، یکی دو دعوای کوچک میکنند و از غذای خوشمزه لذت میبرند. اما اینبار اوضاع فرق دارد. قصاب پنهان میکند که فشنگهایش نم کشیدهاند، پدربزرگ نمیتواند خودش را راضی کند که به کارل ــ که بهتازگی همسرش را از دست داده ــ بگوید این آخرین کشتارشان خواهد بود،