شان زندگی بسیار یکنواخت و بیهیجانی دارد که حول محور دوستدخترش، مادرش و مهمتر از همه، میخانه محلهشان میچرخد. این روند آرام زمانی به خطر میافتد که مردگان به زندگی بازمیگردند و با تلاش فراوان سعی میکنند روی مردم عادی لندن کمین کنند و آنها را بخورند.